حسی که هیچ اسمی ندارد
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۶ ق.ظ
تمام شب به این فکر میکردم که شاید روزی نوه هایم از بیست و چند سالگیم بپرسند. آنوقت من مادربزرگی خواهم بود با بیست و چند سالگی ساده ای که نمودار تغییرات زندگی اش در مختصات دو بعدی خطیست با شیب ناامیدکننده و رقت انگیز صفر که روزی به سرش میزند موهایش را از همیشه کوتاهتر کند و روزه سکوت بگیرد
- ۹۴/۰۴/۰۷
تبادل لینک هم میکنید شما :)