خوبی ها را، هرچه که بودند، با هم تقسیم کنیم
از ماه ها پیش به خودم قول دادم هربار که کتابی را خواندم، تکه های دوست داشتنی اش را توی وبلاگم پست کنم. با این هدف که شاید تنها یک نفر به خواندن آن کتاب رغبت پیدا کند و این خودش اتفاق قشنگیست. کمی که گذشت قضیه را تعمیم دادم به آدم های اطرافم و از مامان شروع کردم. کتاب خوبی را میخواندم. تمام که میشد میدادم دست مامان که بخوان.عاشقش میشوی! و مامان میخواند و از هر ده بار، هشت بار عاشقش نمیشد، یک بار کتاب را نیمه رها میکرد و تنها یکبار میگفت چه قشنگ :) و نمیدانید چه ذوقی داشت تماشای علاقه ش به کتابی که من باعث خواندنش بودم. بجز مامان، کم کم دخترهای دانشگاه هم به این بازی وارد کردم. وسط حرف های دخترانه، کتابی را میدادم دستشان که "فلانی...برات یه کتاب آوردم". بماند که چندباری خیال کردند کتاب ها هدیه هستند و بعد از اینکه دو سه تایی از کتاب هایم رفتند که رفتند، یاد گرفتم که جمله ام را اینطور اصلاح کنم: "فلانی...تازگی ها این کتاب رو خوندم. میخوای بهت قرض بدم تو هم بخونی؟" و تا فلانی به خودش بیاید که چه بگوید، من کتاب را گذاشته بودم توی دستش و با لبخند سفارش میکردم که جان تو و جان کتابم. حسابی مراقبش باش!
همه این ها را گفتم که برسم به اینجا... اعتماد به نفسم که رفت بالاتر تصمیم گرفتم خوب ها را، هرچه که بودند، با بقیه تقسیم کنم. یکی همین نشر ماهی (روی تصویر کلیک کنید)
بعد از اینکه پارسال "مترجم دردها" را هدیه گرفتم دلم خواسته بود که باز هم از جومپا لاهیری بخوانم. گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه چند وقت پیش فهمیدم (و خیلی دیر هم فهمیدم) که کتاب تازه اش به فارسی ترجمه شده. آنجا بود که با خودم گفتم آه ای پول های نازنینم که هنوز به دستم نرسیدید و قرار است کم کم روی هم جمع شوید...شما را هدفیست و آن، رسانیدن هر سه کتاب جومپا لاهیری به کتابخانه کوچک اتاق من است. البته پول های نازنینم بلافاصله انگشت میانی دست هایشان را به سمتم نشانه رفتند که زهی خیال باطل که ما حالا حالاها به سراغت بیاییم. ولی قبول! هروقت روی هم جمع شدیم و تعدادمان به حد کافی رسید به سوی هدف حرکت میکنیم.
پول ها به دستم رسیدند. قرض هایی که از این و آن گرفته بودم صاف شدند و آنچه که ماند برای کتاب های لاهیری بس بود. کتاب هایش را اینترنتی از نشر ماهی خریدم. این سایت برای اعضا تخفیف بیست درصدی قائل میشود. عضو شدن در این سایت رایگان است و تنها چند دقیقه زمان میبرد (برای عضویت کلیک کنید و نوشتن این جمله چه مزه عجیبی دارد. مرا یاد سایت سازمان سنجش می اندازد!). برای منی که در تهران زندگی نمیکنم هزینه پست چیز مهمیست. در این سایت حتی اگر هزینه پست هم درنظر بگیرید، باز هم با تخفیفی که بابت عضویت میگیرید، از خرید از کتابفروشی محل ارزانتر درمی آید.
تا یکی دو سال پیش از خرید اینترنتی وحشت داشتم. میترسیدم که آنچه که بدستم میرسد همانی نباشد که میخواهم. حالا سایت های قابل اعتماد ِ تخفیف دار آنقدر زیاد شدند که جایی برای ترس و تردید باقی نمیگذارند. پروژه بعدی ام این است که خوبی های خرید اینترنتی را با بزرگترهای اطرافم که معمولا به تکنولوژی دیرتر از جوانترها اعتماد میکنند، تقسیم کنم.
- ۹۴/۰۴/۱۲