چیزی که حقم بود
امروز پشت تلفن گفته بودم که هم من میدانم و هم شما که کیفیت ترجمه های من خیلی بیشتر از هزینه ایست که از شما دریافت میکنم. نمیشود مقاله ای دوازده صفحه ای را با قیمت عادی در نصف روز انجام داد. گفته بودم از حالا به بعد نرخ ترجمه های من دیگر شبیه سابق نیست و بابت ترجمه های فوری سی درصد اضافه دریافت میکنم و او گفته بود که باید خواسته هایم را در جلسه مطرح کند. تلفن را که قطع کردم دست هایم می لرزید. هربار که صدایم را میبرم بالا، هربار برای کسی خط و نشان میکشم، هربار روند صحبت هایم از حالت معمول خارج میشود، دست هایم میلرزند و صدایم میلرزد و چانه ام میلرزد و کار که بالا بگیرد، اشک هایم میریزند پایین. تلفن را که قطع کردم دست هایم می لرزید و به این فکر میکردم که کاش اخراجم نکند...کاش اخراجم نکند
حالا زنگ زده که با درخواستت موافقت کردیم. من؟ گوشه کاغذ سفیدی نوشتم که تا به خودت احترام نگذاری و برای تلاش هایت ارزش قائل نشوی یا آنها را کوچک بشماری بقیه هم تو و تلاش هایت را به هیچ حساب میکنند.
- ۹۴/۰۵/۲۵