راه فرار
به گمانم برای هر کداممان یک راه فراری باشد که فرضا هربار زندگی سخت گرفت از آنجا بزنیم به چاک! البته خیلی هم نمیشود اسمش را گذاشت راه فرار. یک جور فرصت تنفس است. شبیه استراحتی چند دقیقه ای در جلسه ای طولانی یا پنجره ای که برای چند ثانیه در هوای گرفته و دم کرده اتوبوسی باز میشود یا مرخصی های چند روزه برای زندانی های حبس ابد. راه فرار من این است که برگردم به خودم. استراحت کنم. فیلم ببینم. کتاب بخوانم. آشپزی کنم. شیشه های ترشی را به ردیف بچینم پشت شیشه. کیک هایی بپزم که هیچکس دوستشان ندارد. موهایم را ببافم. چتری هایم را کوتاه کنم. تنهایی بروم سینما. به گلدان هایم آب بدهم و برگ هایشان را تمیز کنم و برایشان شعر بخوانم. صبح ها را تا ظهر بخوابم و شب ها را تا دیروقت بیدار بمانم. امروز ولی راه فرار تازه ای را امتحان کردم. در این پاییزی ترین روز، روبروی دوربین دوستم ایستادم و به اندازه خستگی تمام این روزها لبخند زدم.
از من به شما نصیحت... راه فرار خود را پیدا کنید و هر از چند گاهی از آن بزنید به چاک
- ۹۴/۰۸/۲۱
گفته بودم که نوشته هات رو دوست دارم و بیشتر میخونم تا بنویسم؟!
مرسی که می نویسی مشهدی عزیز :)