بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

من

سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۳ ب.ظ

من زن دامن های بلندم. زن لباس های گلدار و گیس های بافته. زن لاک های قرمز و بنفش و آبی. زن کیک هویج و کتلت و قرمه سبزی. زن سبزی خریدن و سبزی پاک کردن و سبزی شستن و سبزی خرد کردن. زن روبروی آینه ایستادن و فقط لب ها را سرخ یا صورتی کردن. زن روبروی آینه رقصیدن. زن سلام و احوالپرسی کردن با تمام آدم های ساختمان دوازده واحدی؛ حتی سلام و احوالپرسی کردن با تمام مهمان های آدم های ساختمان دوازده واحدی. زن لبخندهای همیشگی. گریه های ساده و قهقهه های کشدار. زن کتاب ها را در کتابخانه هزار و یک بار دستمال کشیدن. زن کشوهای بهم ریخته و کمدهای شلوغ. زن گوگوش و هایده و لیلا شنیدن. زن رویا بافتن؛ زن رویاهای شیرین بافتن. زن عاشق گلدان های رنگی و کاسه بشقاب های رنگی و نمکدان های فسقلی رنگی. زن کفش های تخت و مانتوهای نسبتا بلند. زن بچه خواستن؛ بچه را زیاد خواستن. من زن خانه ام. زنی که خانه را از بیرون خانه بیشتر دوست دارد. 

من زن مهندسی خواندن نبودم. زن چهار سال با عدد و رقم سر و کله زدن نبودم. زن روپوش سفید آزمایشگاه پوشیدن و بورت و ارلن مایر و بشر را از یکدیگر تشخیص دادن نبودم. من داستان میخواندم. داستان مینوشتم. کلاس های تخصصی ام را نمیرفتم و به جایش در صندلی های سینما فرو میرفتم و در مسیر برگشت روی دیوارهای آجری دست میکشیدم و لبخند میزدم. من انگار از سیاره ای دیگر بودم؛ با نام سرخپوستی وصله ناجور ِ مهندسی.

حالا که تمام شده، حالا که دیگر دانشجو نیستم و مهندس هم نیستم، احساس سرزندگی بیشتری دارم. هنوز خالی از حس بطالت نیستم ولی انگار چیزی در من جوانه زده و رشد کرده. انگار آن زن ِدر کنج نشسته موهای خوشبویش را بافته و روبان قرمز زده و حالا دارد در نور پهن شده روی قالی ابروهایش را مرتب میکند.

  • ماهی

نظرات (۱۵)

مهشاد اینکه منم !! 
پاسخ:
:)
خیلی هم خوب
چقدر کم است در ما
پاسخ:
بطور خاص اینکه درسی رو بخونی یا شغلی رو داشته باشی که واقعا دوستش داری...این بنظرم خیلی کمه
  • ستاره عبدالمیری
  • سلام دوست عزیز ای کاش بشه من هم حس تو رو پیدا کنم حس خیلی قشنگیه
    پاسخ:
    یه جور رضایت دلچسبی داره این حس
    انشالله که تو هم زودتر تجربه ش کنی :)
    تو چقدر زنی هستی شبیه من ^_^
    پاسخ:
    مثلا کاش یه شهری بود به اسم شهر بلاگرا. بعد میشد پاشیم بریم خونه همدیگه 
    بعد اونوقت من دعوتت میکردم خونه م. تو هم برام یه شیشه مربا میاوردی مثلا :)
    چه ساعت ها و روزهایی که با انتخاب های اشتباه تلخ یا بی مزه می گذره. جوانه زدن دوباره ات مبارک
    پاسخ:
    کاش یه روزی هممون بتونیم یه جبران و جایگزینی برای انتخاب های اشتباهمون پیدا کنیم تا لااقل کمتر غصه بخوریم 
    کاشکی اون روزی هم برسه که یکی بمن رهایی از رشته مزخرف دندونپزشکی رو تبریک بگه .
    ترخدا بچه هاتونو مجبور نکنین به قبولی تو رشته ی موردعلاقه ی خودتون !
    من واقعا نمیدونم پدر من الان با دو تا دندونپزشک اغنای روحی نمیشه حقیقتا ؟!!
    خواهر سومی رو هم بشدت پیگیر کلاساشه تا اونم دندون قبول شه  ...
    بعد انگار هیشکی منو نمیبینه که چقدر با زجر و بدون هیچ لذتی ترما رو پشت سر میذارم ..
    پاسخ:
    چه رشته سختی هم مجبوری بخونی تو دختر.. 
  • بای پولار
  • خوش حالم برات. خیلی خیلی خوشحالم. کاش من هم مردی بودم که مثل تو قدرت داشت...
    پاسخ:
    من البته اونقدرا هم قدرت ندارم... 
  • صبیه آسمان
  • رهاییت مبارک.زن خونه بودن خیلی کیف داره .حاضرم قسم بخورم آزادی ای که زن خونه داره هیچ کس در هیچ کجا نداره 
  • مصطفی موسوی
  • زن خونه بودن از اونجایی بد شد که فرهنگ نامتجانس غربی رو به خوردمون دادن و گفتن یا به قول شما گوشه ی مطبخ یا کلا توی عوالم هپروت سیر کردن. یه جورایی زن امروزی شد زنی که ازدواج کرده اما هنوز مجرده!
    البته ما مردا هم مقصریم که خونه رو برای زنها اونقدری محل کم آرامشی کردیم، که زن ایرونی برای فرار از اون رفت دنبال یاد گرفتن راه رفتن کبک. و ادامه ی ماجرا!
     و این شد که زنهای جامعه ی الانمون  دچارشدن به همه ی معایب زن ایرونی بودن و همه ی معایب زن غربی بودن!
  • عطیه میرزاامیری
  • مههههههه بیا بغلم
    پاسخ:
    ^________^
  • محمدرضا عاشوری
  • اینجا شکلکه دست نداره ولی شما فرض کن من دارم براتون دست میزنم. از اون متنا بود که یه نفس میشد خوند. امیدوارم که در اون مسیر سبز زندگیتون هرچه زودتر قدم بردارین. 
    زیادی ادبی شد نوشته م :))
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • ;)
    ای جانم تو رهایی یافته ای
    پاسخ:
    جدی جدی انگار رها شدم :)
  • فاطمه یعقوبی
  • خوووب میفهممت منم اینجوری هستم ولی خانواده نمیخوان قبول کنن و اینگونه است که باید به اجبار دکتر شد 
    پاسخ:
    نمیدونم چی شد که "زن ِ خانه" بودن اینقدر بد و عجیب شد. زن خانه میتونه مستقل باشه. میتونه روشنفکر باشه. میتونه امروزی باشه. میتونه هرچیزی که دلش میخواد باشه. زن خانه بودن لزوما زن سنتی توی مطبخ نیست که
    چه زن خوبی هستی واقعا.
    خوش به حال همسرت :)
    پاسخ:
    خیلی خوش به حالشه :)
    و شما خانمی هستید سرشار از احساس پر از مهربانی و لبریز از حس های خوب  :)
    پاسخ:
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">