یازده و نیم شب
خانه ما دو اتاق بیشتر ندارد. یکی از آنها مال من است که حالا به اشغال مادرم درآمده. یکی از دوقلوها در اتاق دیگر است و بابا و قل باقیمانده جلوی تلویزیون با حرارت فوتبال میبینند. ساعت یازده و نیم شب برای من وقت خواب نیست. وقت کتاب است. وقت فیلم است. وقت رقص جلوی آینه است. وقت ابرو برداشتن است. وقت دزدکی سر یخچال رفتن و خوردن شام باقیمانده است. وقت چای نبات پررنگ و غلیظ است. وقت لاک زدن و ده دقیقه بی حرکت نشستن و منتظر ماندن تا خشک شدن آنهاست. وقت در تخت دراز کشیدن و حرف زدن است؛ حرف زدن با خود، حرف زدن با دیگری، حرف زدن با دیگران. وقت گریه است. وقت تنها بودن است. یازده و نیم شب و ساعت های بعدش بهترین زمان برای تنها بودن است. یازده و نیم شب برای مامان معنای دیگری دارد ولی. او معتقد است در یازده و نیم شب باید اتاق دیگران را به تصرف خود درآورد و در تخت نرم غنیمت گرفته به آرامی خوابید.
حالا من آواره آشپزخانه ام؛ تنها نقطه خالی خانه. دستشویی و حمام هم هستند البته که یکی بو میدهد و دیگری مرطوب است. حالا من آواره پشت میزنشینی هستم که به صدای یخچال گوش میدهم و کتابی را میخوانم که بین خودمان بماند، آنقدرها هم ارزش خواندن ندارد.
- ۹۶/۰۱/۲۲