بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

سخت ِ قشنگ

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۱۶ ب.ظ

حوالی ظهر بود. زن جوانی با کودک سه-چهار ساله‌اش سوار اتوبوس شد. زن آشفته بود. روسری‌اش باز شده بود. چادر روی سرش سنگینی می‌کرد. کیف بزرگی روی دوش داشت. با یک دست کودکش را گرفته بود و در دست دیگر بستنی نیمه آب شده‌ای داشت. کودکش ولی آرام بود. پوست سبزه قشنگی داشت و بادی که از پنجره اتوبوس می‌وزید موهای مشکی‌اش را توی هوا چرخ می‌داد. گاهی روی پنجه پاهایش می‌ایستاد. سرش را به سمت دستان مادرش بلند می‌کرد و گاز کوچکی از آن بستنی آب شده می‌زد. بعد چند ثانیه‌ای منتظر می‌ماند. بدون اینکه نگاهش را به کسی بیاندازد، بستنی‌اش را مزه مزه می‌کرد و  چند ثانیه بعد فارغ از اینکه مادرش چقدر در عذاب است، گاز دیگری به بستنی می‌زد. در موقعیتی که مادر داشت بستنی خوردن کودک بدون شک قوز بالای قوز بود. همین شد که بعد از هر گاز کوچک کودک، مادر گاز بزرگتری می‌زد تا زودتر از شر آن خلاص شود. بستنی که تمام شد زن به وضوح کمی آرام گرفت. کودکش را به زن دیگری سپرد. از کیفش دستمالی درآورد. بستنی‌های آب شده را از دستانش و گوشه چادرش پاک کرد. روسری‌اش را بست. چادرش را روی سرش انداخت. نفس عمیقی کشید و کنار من نشست. نگاهش کردم. شاید از من دو سه سالی بزرگتر بود و چشم‌هایی داشت شبیه به چشم‌های کودکش. گفتم بچه‌داری هم کار سختیه ها. خندید. نگاهش را به کودک آرام و زیبایش انداخت که در صندلی کناری نشسته بود و بیخیال بیرون را تماشا می‌کرد. گفت سخته ولی قشنگه. راست می‌گفت. سخت بود ولی بدجوری قشنگ بود.

  • ماهی

نظرات (۱۲)

خانوم مهشاد خانوم شما دیگه شورشو در آوردید...
دیگه نمیتونم خاموش بمونم و باید بگم که...
مهششششششششششاد تو محشر می نویسی!!!
از این به بعد روشن دنبالت میکنم...میشه دوستم بشی مهشاد مهربون؟؟؟
پاسخ:
آخی ^___^
اولش کامنتت رو نصفه از صفحه اول بلاگ دیدم. ترسیدم. فکر کردم داری دعوام میکنی :))
بیا دوست بشیم :)
  • مهسا ساداتی
  • بسیار عالی....
    پاسخ:
    :)
    کاش آدرس کانال رو هم اینجا میذاشتید...

    پاسخ:
    نه دیگه..کانال و وبلاگ جدا از هم بمونن :)
    مهشاد عین اینو من دیدم ...تنها فرقش این بود که خانومه چادری نبود و زیبایی کار رو کمتر کرده بود :)در هر صورت تو دلم داشت قیلی ویلی می رفت واسه مادر بودن 

    پاسخ:
    آرره ^___^
  • آقای سر به هوا ...
  • مخصوصا بستنی خوردنشون که همه جارو کثیف میکنن :| :دی
    پاسخ:
    عذابیه :))
  • ریحانه الف
  • آخی^_^
     کاش همه همینجوری باشن معمولا تو این موقعیت ها بچه کتک زده میشن یا بهترین حالتش نق نق و غرغر میشنون
    پاسخ:
    آره متاسفانه...خیلی‌هامون قدر بچه‌ها رو نمیدونیم
    بچه زیباترین هدیه خداونده:)))))))))
    پاسخ:
    آخ گفتی :)
  • مادام کاف
  • من یکی از اونایی ام ک بخاطر کم نوشتن اینجا,و زیاد نوشتن توی کانالت ک من تلگرام ندارم ,هیچوقت نمیبخشمت.مرسی اه
    پاسخ:
    بیا بغلت کنم و ماچت کنم تا مرا ببخشایی :)
  • امیرحا فظ
  • فک کنم قشنگیش به سختیش میچربه، چون در غیر اینصورت تا الان منقرض شده بودیم :)
    پاسخ:
    بله دیگه...قشنگیش خیلی پررنگتره :)
  • مصطفی موسوی
  • همه چیزای قشنگ سختن!
    پاسخ:
    #سخن_بزرگان
  • بانوچـ ـه
  • واقعا درسته... بنظرم همه ما آدما از این سخت قشنگ ها توی زندگیمون داشتیم بارها... حالا هر کی یه جور متفاوت...
    پاسخ:
    اصن قشنگیشون باعث میشه سختیشون کمتر به چشم بیاد
    سخته خیلی هم سخته ولی به طرز دل پذیری قشنگه...
    پاسخ:
    آره واقعا :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">