بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

نشر خوبی

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ب.ظ

 به لطف و مهربونی شما مبلغ چهارصد و پنجاه هزار تومان برای خرید لوازم التحریر بچه‌ها جمع شد. از این مبلغ دویست و هشتاد و نه هزار تومان رو برای بچه‌های مدرسه روستای "غرغره" در شهرستان سرخس (خراسان رضوی) بسته‌های لوازم تحریر درست کردم و همین امروز بهشون تحویل دادم. این روستا در مجموع بیست و چهار دانش‌آموز- چهارده دختر و چهار پسر در دبستان داخل روستا و شش پسر در مدرسه شبانه‌روزی خارج روستا- داره.

با مبلغ باقیمانده (صد و شصت  یک هزار تومان) برای چندتا از دانش‌آموزان خانواده‌های نیازمندی که در مشهد یا روستاهای اطراف می‌شناسم، همین بسته‌ها را تهیه می‌کنم و خبرش رو براتون میذارم :)

بسته هر دانش‌آموز هم شامل سه دفتر خط دار، یک دفتر نقاشی، چهار مداد سیاه، دو مداد قرمز، پاک‌کن و تراش و یک بسته مدادرنگی بودش. 

این سومین باری بود که مهربونی و بزرگیتون رو ثابت کردین، به من اعتماد داشتین و با من همراه شدین. ممنون و ممنون و ممنون. خدا خیر بده به همتون :٭

  • ماهی

امید

سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ

اگر اسم‌ها جنسیت نداشتند، اگر مثلا می‌شد پسری را سپیده نام‌ گذاشت و دختری را آرش صدا کرد، من "امید" بودم. امید بودم و مثل قبلترها، مثل همین روزها، مثل همیشه امید داشتم به روزهای بهتر؛ به لبخندهای پررنگ‌تر؛ به دل‌های گرم‌تر :)

  • ماهی

همه چیز تقصیر باد است

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۱۱ ب.ظ

رفیقم دارد از ایران می‌رود. او اولین آدم ِ دنیای من است که اینطور از من جدا می‌شود. آدم‌های دنیای من چندتایی بیشتر نیستند و اگر سیخ کنار هم بایستند در یک اتاق سه در چهار جا می‌شوند. سال‌ها گشتم و گشتم و دانه به دانه دستشان را گرفتم و آوردم توی دنیایم. هربار که دلم گرفت، هربار که از شادی بال درآوردم، هربار که غم هوار شد روی سرم، هربار که زمین خوردم، هربار که از پله‌ای بالا رفتم، همیشه و همیشه سراغشان را گرفتم و تک تک‌شان، همان انگشت‌شمار آدم‌های دنیایم بودند. همیشه بودند. گاهی بودنشان را چشم نمی‌دید و دست لمس نمی‌کرد. اما بودند؛ کمی دورتر. شاید در شهری دیگر اما بودند. بودند و مال من بودند. آدم دنیای من بودند. مادرم و پدرم و برادرهایم و یارم و دوستانم... آخ از دوستانم. آخ از دوستانم که خواهران نداشته منند. من به رفتن آدم‌ها از دنیایم عادت ندارم. آدم‌های دنیای من امنند. می‌مانند. نمی‌روند. اصلا آمده بودند که بمانند. حالا یکی از آنها دارد می‌رود و من نمی‌دانم باید با نبودنش، با این حجم از فاصله بینمان چه کار کنم. من بلد نیستم با نبودن آدم‌های دنیایم کنار بیایم. می‌ترسم حالا که یکی رفت، دومی هم برود و سومی و چهارمی و بقیه هم. می‌ترسم راهِ رفتن را یاد بگیرند و بروند و من بمانم. من از ماندن می‌ترسم. از تنها ماندن می‌ترسم.

تا قبل از قطعی شدن رفتنش هیچوقت به زندگی در کشور دیگری فکر نکرده بودم. هیچوقت رویای رفتن از ایران را نداشتم. می‌ترسیدم. می‌ترسیدم از اینکه در هوایی نفس بکشم که کسی را نشناسم. کسی مرا نشناسد. زبانم را ندانند. علایقم و خاطراتم و کودکی‌ام و دوست‌داشتن‌هایم برایشان غریبه باشد. طعم‌ها غریبه باشند. رنگ‌ها غریبه باشند. چهره‌ها غریبه باشند. شعرها و آواها و داد و فریادها و فحش‌ها غریبه باشند. من از غریبگی می‌ترسم. غریبگی، تنهایی می‌آورد و من از این شکل تنهایی می‌ترسم. حالا که زمزمه‌های رفتن رفیقم قطعی شده و ویزایش آمده و بلیتش رزرو شده، برای اولین بار به رفتن فکر میکنم. حالا شبیه کسی هستم که سال‌ها از آب وحشت داشته و حالا دارد به دریای بزرگ روبرویش نگاه می‌کند و گوشه‌ای از جانش می‌خواهد که پایش را به آب برساند. حالا به رفتن فکر می‌کنم؛ شاید دقیقه‌ای و نه بیشتر. اما به رفتن فکر می‌کنم و آخ که چقدر حس غریبی‌ست...

  • ماهی

نشر خوبی

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ

شاید یادتون باشه. یکبار مهرماه پارسال و یکبار هم اسفندماه پارسال برنامه‌ای گذاشتیم برای کمک به بچه‌های نیازمند.  توی اینستاگرام و وبلاگم  از بقیه کمک خواستم. خیلی‌ها حتی با هزار تومن با این حرکت همراه شدن و ما تونستیم هر دوبار دل تعدادی از بچه‌های نیازمند رو شاد کنیم. حالا که داریم به مهرماه نزدیک میشیم، وقتشه که دوباره همچین حرکتی رو شروع کنیم. تا الان به کمک دوستان دوتا مدرسه نیازمند پیدا کردیم؛ یکی در روستایی در سرخس (خراسان رضوی) و دیگری هم در یکی از مناطق محروم مشهد. فعلا همین دو مدرسه را هدف قرار میدیم (چون به من که ساکن مشهدم نزدیکتره و راحت‌تر میتونم باهاشون ارتباط داشته باشم). اگر به لطف خدا و شما کمک‌ها افزایش پیدا کرد، طبیعتا می‌تونیم به تعداد بیشتری کمک کنیم. تمامی کمک‌های جمع‌آوری شده هم با توجه به نزدیکی به فصل مدارس صرف خرید کتاب و لوازم تحریر برای بچه‌ها خواهد شد.

توی دو حرکت قبلی خیلی خیلی بیشتر از انتظار با ما همکاری داشتید. ایمان دارم که اینبار هم همینطور خواهد بود. فقط خواهشم ازتون اینه که همراه بشید؛ حتی با هزار تومن اما لطفا همراه بشید. همراه بشید و دست بقیه هم بگیرید و با خودتون همراه کنید :)

در نهایت اینکه کمک‌های مالی خودتون رو میتونین به شماره کارت 6037997342627461 به نام مهشاد هاشمی واریز کنین.

بازم ممنون بابت بخشندگی و اعتمادتون ^_^

  • ماهی