بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خانوم باغبان

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ

سی و دوتا پسر ده یازده ساله در یک کلاس جمع شدند. اوایل جمع و جور کردنشان را بلد نبودم. حالا قلقشان دستم آمده. حالا یاد گرفتم چطور موقع درس توجهشان را جلب کنم. چطور آرامشان کنم. چطور سرگرمشان کنم. چطور خوشحالشان کنم. ولی خب... گاهی هم به هیچ صراطی مستقیم نیستند. امروز از آن روزها بود. انگار انرژی مضاعفی از ناکجا به جانشان تزریق شده بود. حرف می‌زدند، دعوا می‌کردند و با مشت و لگد به جان هم می‌افتادند و شکایت‌ها و زخم‌ها و کبودی‌هایش را پیش من می‌آوردند. 

زنگ آخر طاقتم طاق شد. ایستاده بودم پای تخته که مبحث ریاضی را تدریس کنم. ماژیک به دست منتظر بودم تا آرام شوند؛ نمی‌شدند. در ماژیک را بستم و نشستم روی صندلی. با این حالت من آشنا هستند. هربار کاری را نیمه رها می‌کنم و روی صندلی می‌نشینم یعنی تا آرام نشوید، ادامه نمی‌دهم. اینجور وقت‌ها معمولا خودشان همدیگر را ساکت می‌کنند. این بار هم همینطور شد. بعد از چند دقیقه کلاس ساکت و آرام، منتظر بود تا شروع کنم. من ولی نشسته بودم. صدایم می‌کردند. 

خانوم ساکت شدیم. خانوم درس بدین. خانوم...خانوم...

خانومی که من باشم قهر کرده بودم ولی 😁 

تمام زنگ را در سکوت و زمزمه‌های گاه و بیگاهشان نشستم و هیچ کاری نکردم. تکلیف شب خواستند؛ ندادم. عذرخواهی کردند؛ نشنیدم. آمدند پای میز؛ نگاهشان نکردم. یکیشان گفت یعنی دیگه خانوم ما نیستید؟ پشت سرش یکی گفت اگه خانوم باغبان معلممون بشه چی؟ قسم میخورم که بعد از این حرف کلاس حداقل ده ثانیه در سکوت کامل بود.

حالا خانوم باغبان کیه؟

 معلم پارسالشان که دست بزن داشته و پدر همه‌شان را حداقل یکبار درآورده :))

  • ماهی