انسان
در راه بازگشت از مدرسه بودم. روبروی میوهفروشی ایستادم تا میوه بخرم. کمی تعلل کردم. بعد دیدم حوصله ندارم کیسههای میوه به دست سوار اتوبوس شوم. گوشی را درآوردم تا به محمد پیام بدهم که یادش نرود میوه بخرد. تا خواستم پیام را بنویسم، دیلینگ دیلینگ دیلینگ... صدتا نوتیفیکیشن از تلگرام و اینستاگرام آمد. اولش خوشحال شدم اما بعد خشمگین و غمگین به این فکر کردم که ای خاک بر سرت بشر که طبیعیترین حقت را میگیرند و بعد که آن را، نصفه و نیمه، با خواری و خفت، تحویلت میدهند به غیرطبیعیترین شیوه واکنش نشان میدهی. شادی؟ آن هم برای این؟
ای خاک بر سرت بشر...
- ۹۸/۰۹/۰۳
مرسی عالی بود