بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

و دیگر اتوبوس ها هم آرام نیستند

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ب.ظ

اتوبوس و مترو فضایی عمومی هستند که تو را از جایی به جای دیگر می رسانند و تو در این مسیر بهتر است که آرام بنشینی و سرت را بچسبانی به شیشه یا کتابی بخوانی یا با موبایلت بازی کنی یا موزیکی گوش بدهی یا اینکارها هم نکنی حتی، سرت را نزدیک تر کنی به کسی که کنارت نشسته و  سفره دلت را برایش باز کنی و از هرچه دلت میخواهد، جوری که فقط خودت بشنوی و او، حرف بزنی. والله که اتوبوس جایی نیست برای بلند بلند حرف زدن از ماجرای خواستگاری دیشب و جلسه دفاع پایان نامه و خبرهای جدید از مفقود شدگان حادثه منا و چه کار کنیم تا قرمه سبزی مان خوب جا بیفتد و راستی خبر داری با میثم کات کردم؟ و اگر خبر نداری بیا این هم ریز پیام های دیشبمان قبل از کات کردن که خوش دارم با صدای رسا برایت بخوانم!

جان مادرهایتان کمی و فقط کمی به بقیه احترام بگذارید و صدایتان را پایین بیاورید. موزیک هم که گوش میدهید حواستان باشد آن هندزفری لعنتی "نشتی ِ صدا" نداشته باشد. من امروز در مسیر برگشت به خانه پا به پای دختر بغل دستی ام موزیک های شش من یه غاز گوش دادم. قبلترش هم دختر پشت سری داشت به بغل دستی اش میگفت که فلانی را به فحش کشیدم و پایش را از زندگی ام بریدم. بغل دستی هم میگفت ایول..دمت گرم!

و آخ که چقدر دلم تنگ شده برای روزهایی که یکی از مسکن هایم "اتوبوس سواری" بود. طولانی ترین مسیر را انتخاب میکردم. می نشستم کنار پنجره و تا ته مسیر میرفتم و برمیگشتم و چقدر حالم بهتر میشد...

  • ماهی

نظرات (۵)

  • محفل ادبی نگار
  • نوشتن حال آدم ها را عجیب خوب میکند...
  • آرامیس بانوی هزار فصل
  • و البته باید به تمام اینها،هل دادن توی اتوبوس را هم اضافه کرد و حواست باشد که هر لحظه با پر و خالی شدن اتوبوس،جمعیت تو را مثل یک ته سیگار به بیرون پرت نکنن.

    نگو که دلم خونه :|
    مترو ساکتم باشه و حتی خلوتم باشه تقریبا، اینقد همه رو هم فوکوس میکنن که آدم اذیته اصن. :/
    خونه ی ما ۴۵ دقیقه با مرکز شهر فاصله داره، از پانزده تا سالگی تا الان که بیست و پنج ساله ام به دلایلی مثل مدرسه،کلاس نقاشی، کارهای شخصی با اتوبوس این مسیر رو طی کنم، گاهی وقتا خسته میشم ولی همیشه آروم ترین لحظه هام رو تو اتوبوس سپری میکنم،و تمام این چهل و پنج دقیقه رو جاده ی کویری رو می بینم، درسته من با فاصله ی پنج سال بعد از دیپلم به دانشگاه رفتم ولی...خودم حس میکنم تمام درس هایی رو که بلدم، از این اتوبوسه...
    منم خیلی وقتا که ناراحت بودم اتوبوس سواری رو دوس داشتم چون دیرتر میرسید و میتونستم سرمو بچسبونم به شیشه و برم تو فکر... یا زیر بارون اومدن و خیس آب شدن و گم شدن اشکا تو بارون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">