کلاس هفتمی های من (1)
شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۵ ب.ظ
به بچه هایم تکلیف دادم که علایقشان را روی یک کاغذ بنویسند. بعضی هایشان را که میخوانم قند توی دلم آب میشود. یکی نوشته کمک کردن به مامان جون و مامانی را دوست دارم. بعد توضیح داده که مامان جون مادربزرگم است و مامانی، مادرم. یکی دیگر نوشته که دست تکان دادن برای آدم های غمگین توی خیابان از علایقش است. یکی هم از خواندن رمان های هیچکان (!) سر کیف می آید. یکی گوش دادن به تمام آهنگ های جهان که بابک جهانبخش خواننده آنهاست از لذت بخش هایش است. یکی هم رقصیدن را دوست دارد. رقصیدن با دامن آبی اش را بیشتر دوست دارد. یکی دیگر فکر کردن به لیونل مسی را از هر چیز دیگری بیشتر دوست دارد. کسی هم نوشته وقتی مادرم میرود سر کار، من و برادر سه ساله ام تنها میشویم. بعد او به من میگوید مامان. وقت هایی را که مامان میشوم، دوست دارم.
- ۹۴/۰۸/۰۹
مرا ببخشید که اصل اصل داستان تان را می آورم و شاید خود از جذابیت آن برای دیگرانی که تازه خواهند آمد و شاید هم سرشان کیف باشد و کیف شان کوک و حال و حوصله خواندن داشته باشن و..
حیف می شود اگر از اول نخوانند تا شیرینی وقتی مادرم میرود سر کار، من و برادر سه ساله ام تنها میشویم. بعد او به من میگوید مامان. وقت هایی را که مامان میشوم، دوست دارم، را درک نخواهند کرد.
انصافا زیبا بود
بعد از یک ماه به روز شدم!!(البته شب بود و به شب شدم)