نوشتن از نوشتن
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ
نوشتن برای من سخت ترین کار دنیاست وقتی قرار است از کسی بنویسم که بیش از بقیه دوستش دارم و شرایط همین است وقتی بخواهم حسم را نسبت به منفورترین آدم ِ زندگی ام کلمه کنم. انگار که واژه هایم گم میشوند یا اعتصاب میکنند. این قضیه فقط در مورد آدم ها نیست که با فیلم ها و موسیقی ها و دیدنی ها و رویاها و رنگ ها هم همین مشکل را دارم. مدت هاست که دلم میخواهد از آلبوم جدید پالت بنویسم یا از " در دنیای تو ساعت چند است؟" یا از انگشتر گل گلی ام که چقدر همه چیز رویاگونه میشود وقتی در سومین انگشت دست چپم می نشیند. اما هربار که خواستم بنویسم، واژه ها رفتند که رفتند
دو شب است که نمیتوانم از نگاه کردن به این دو تصویر پایینی، که صحنه ای از فیلم " رنگ سرچشمه" هستند، دست بکشم. فیلمش آنقدر برایم سخت بود که تمام شدنش را باور نمیکردم. با این حال دو بار تماشایش کردم و هربار چند دقیقه ای خیره ماندم به دست های مرد ِ داستان و لحظه هم آغوشی دو شخصیت اصلی فیلم از روی ترس و شاید تنهایی، در وان حمام.
گاهی حس میکنم نوشتن آنقدرها هم راهگشا نیست. نوشتن انگار ابزاریست برای کامل کردن. تو مینویسی تا امتدادی باشی بر یک چیز ِ تمام نشده. گاهی یک شخصیت، یک موسیقی، یک تصویر، یک حس آنقدر قوی و کامل است که نوشتن از آن صرفا تلاش بیهوده ایست برای رفتن به آنسوی بینهایت
- ۹۴/۰۳/۱۷