Breaking Bad
سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ
داستان در مورد والتر وایت ِ پنجاه ساله ای است که شیمی خوانده و شیمی درس میدهد و شرایط مالی خوبی ندارد و پسر شانزده ساله اش معلول است و زن باردار چهل و چند ساله ای دارد و کلکسیون بدبیاری هایش زمانی تکمیل میشود که می فهمد سرطان ریه هم دارد و چیزی از عمرش باقی نمانده. آنوقت است که به فکر آینده خانواده اش می افتد که اگر سرطان او را از آنها بگیرد چه بر سرشان خواهد آمد. والتر پول ندارد و عمیقا برای درمان و آینده خانواده اش به پول نیاز دارد. موضوع اینجاست که وقت زیادی هم ندارد. این است که میرود سراغ کوتاهترین راهی که او را به مقصد میرساند. تولید متامفتامین یا همان شیشه!
اوایل داستان چیزی که از والتر میبینیم و می شناسیم آنقدر معمولی و خطی و بی فراز و نشیب است که با خودت میگویی مردن این مرد شاید هیچ چیزی را در این دنیا تغییر ندهد. مرد آرام و محتاطیست. چندان دیده نمیشود و به خیالش آنچه که دارد، خیلی خیلی کمتر از حقش است و خب...همینطور هم هست. اوایل داستان تنها دلیلش برای قبول همچین خطر بزرگی خانواده اش است. هرچه داستان جلوتر میرود زوال اخلاقی والتر را بیشتر حس میکنیم. هیچ مرزی ندارد. حالا هدف تازه ای پیدا کرده و برای حفظ آن، برای حفظ امپراتوری شیشه اش، ساده تر و بی قیدتر از هروقت دیگری به قتل میرساند. تا جایی که خودش هم به زبان می آید که "هرکاری کردم بخاطر خودم بود..ازش خوشم میومد.توی این کار خوب بودم...بهم احساس سرزندگی میداد".
سریال در پنج فصل و شصت و دو اپیزودِ چهل و پنج دقیقه ای ساخته شده و آنقدر خوب است که نمیشود آن را دید و ساکت ماند. حالا که به لطف کلاس های داستان نویسی کمی با ساختار داستان آشنا شدم میفهمم که داستان این سریال هیچ چیز کم ندارد. هر شخصیتی را که میبینیم، دیر یا زود از گذشته اش سر در می آوریم. از اینکه چرا اینجاست و چه کمکی به ادامه داستان میکند. از آن داستان های مهندسی شده ایست که از جزییات غافل نمیشود و هیچ چیزی را بی جواب نمیگذارد. دیالوگ شخصیت ها، بخصوص حرف هایشان در صحنه های کلیدی، همه در خدمت پیشبرد داستان است. حتی صحبت هایی که والت در کلاس های درسش به دانش آموزان میگوید. در فصل اول هربار که از پخت شیشه برمیگردد و خاصیت مواد شیمیایی را، اینبار بصورتی کاملا عملی، درک میکند، جور دیگری با دانش آموزانش حرف میزند. جایی در کلاس های درسش میگوید "شیمی از نظر فنی علم مطالعه مواد است، اما من ترجیح میدهم اینطور ببینمش..شیمی علم تغییرات است. علم رشد و سپس زوال و سپس تبدیل..." . والتر وایت ، مرد متوسط ِ متوسط ِ متوسط، رشد میکند. اوج میگیرد. امپراتوری شیشه اش را میسازد. پول هایش آنقدر زیاد میشود که از شمارش آن عاجز میماند و در جایی میگوید "حالا چیزی معادل هشت بشکه دویست لیتری پول دارم!"، و کم کم زوال آغاز میشود و در نهایت تبدیل میشود به مردی که با مردنش خیلی چیزها را تغییر داد
- ۹۴/۰۵/۲۷