بایگانی
یکسالی میشد که سراغش نرفته بودم. امشب برای پیدا کردن فایلی قدیمی روشنش کردم؛ بعد از یکسال. حالا از پشت همین کامپیوتر قدیمی دارم اینها را مینویسم و آخ که چه چیزهایی که اینجا پیدا نکردم. اولش رسیدم به یک new folder و عکس های خودم را دیدم که لپ هایم تپل تر بود و موهایم کوتاهتر و ابروهایم عجیب غریب تر. بعد گوش دادم به مکالمه ضبط شده ای که یک طرفش من بودم و داشتم ماجرایی را برای کسی تعریف میکردم و جوری جیغ میزدم و لابلای حرف ها آب دهانم را قورت میدادم که اگر نمی شناختی ام خیال میکردی دختر بچه دوازده ساله ای هستم با موهای خرگوشی نارنجی که پاهایش را تکیه داده به دیوار کنار تخت و یک آب نبات پرتقالی هم گوشه لپش خیس میخورد. بعد رسیدم به یک fjlkdf؛ دقیقا به همین نام. یک زمانی عادتم بود که انگشت هایم را بکوبانم روی کیبورد و بعد کلمه عجیب بدست آمده بشود نام یک پوشه. نیمی از پوشه های سیستمم با همین شیوه نامگذاری شده بودند. خوب یادم است که یکبار داشتم برای یک فایل اسم انتخاب میکردم که دیدم پیغام داد فایل دیگری با همین نام موجود است. چقدر احتمال دارد که دوبار بصورت تصادفی انگشت هایتان را دقیقا در نقطه ای یکسان فرود آورید؟ کم..خیلی کم. یادم نیست که آن لحظه چه فکری از ذهنم گذشت ولی بعید نیست که به نشانه ها فکر کرده باشم و خب...من هربار به نشانه ها فکر میکنم بلافاصله بعدش به کسی میگویم دوستت دارم...
مسخره است.نه؟
- ۹۴/۱۱/۱۶