بعد از جنگ هزار ساله
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۱۴ ق.ظ
مردها هنوز از جنگ برنگشته بودند و زن ها زیر درخت گیلاس به رفتن فکر میکردند. مردها که در راه برگشت به خانه بودند، باد بوی زخم های دلتنگیشان را به گوش زن ها رسانده بود. زن ها خیال رفتن را به گوشه ای پرت کردند و لای گیس های بافته شان شکوفه نشاندند. مردها که به خانه رسیدند زن ها از همیشه زیباتر بودند. مردها تفنگ ها را انداختند و زن ها را در آغوش کشیدند. غروب که شد مردها خسته تر از همیشه به خواب رفتند. آنوقت بود که زن ها رخت همسران از جنگ برگشته شان را به لب دریاچه دلم آوردند و شروع کردند به چنگ زدن.
غم هزار سال دلتنگی باید شسته میشد...
- ۹۵/۰۱/۲۱