مرگ
پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۶ ب.ظ
که شاید یکی از آن نوزده نفر یار ِجان ِ دختری به چشم راه بوده باشد. که شاید مادری از شب قبل برنج را خیس کرده و بسته سبزی را از فریزر درآورده تا ناهار فردا قرمه سبزی محبوب پسرش باشد. که شاید خانواده ای در تدارک جشنی بوده باشند. که شاید یکی از آن نوزده نفر رویای شغل محبوبش را در سر داشته.
میدانی...گاهی ساده تر از آمدن و رفتن نفسی، ساده تر از سر کشیدن لیوان آبی، ساده تر از بلند کردن دستی و پس زدن هوایی، گاهی ساده تر از چشم بر هم زدنی آرزوها بر باد میروند و داغ عشقی بر دل دختری میماند و قرمه سبزی مادری از قل قل می افتد و فهرست مهمان های جشنی، ناتمام رها میشود و رزومه کاری مردی امیدوار تا ابد سفید میماند
+ خبر تصادف اتوبوس حامل سربازان را در مسیر برگشت به خانه در اینجا بخوانید.
- ۹۵/۰۴/۰۳
:(