بوی سیب میدهی دختر :)

هفت سال در بلاگفا نوشتم. بقیه اش را اینجا از سر میگیرم

اینستاگرام من : mahi.hashemi

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

جوان بودیم و جویای هم

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

یادم نیست چندمین روز شهریور بود. نود و دو بود یا نود و سه. شنبه بود یا پنجشنبه. ساعت پنج و سی و دو دقیقه عصر بود ولی. تو قرمز پوشیده بودی و من هنوز پشتیبان کانون بودم. که هنوز اول راه بودیم. هنوز چیزی ننوشته بودیم. تازه کمرمان را پشت نیمکت صاف کرده بودیم و مدادمان را تراشیده بودیم و منتظر بودیم تا شروع شود. اوایل همه چیز خوب بود. بعد خوبتر هم شد. حوصله نوشتن داشتیم. نقطه ها را با مداد گُلی میگذاشتیم و گوشه دفترمان قلب و ستاره میکشیدیم. نوشتن حالمان را خوب میکرد. اشتیاق داشتیم به کلمات را درست و زیبا نوشتن. به آنجا که باید نقطه گذاشتن و آنجا که نباید، جمله را رها کردن. آن اوایل، آن اوایل که همه چیز خوب بود و بعد خوبتر هم شد، ما قواعد را میدانستیم و رعایت میکردیم. روزها گذشت و ما باز هم نوشتن میخواستیم. نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم تا دیگر دستمان خسته شد و حوصله مان ته کشید. مداد گلی را پرت کردیم آنطرف و همه چیز را همانطور سیاه و کج و کوله ادامه دادیم. دقیقه ای ده بار ساعت را نگاه کردیم. کی تمام میشود پس؟ خسته شدیم بس که نوشتیم و کسی نیامد دفترها را جمع کند و یک صدآفرین بگذارد کف دستمان که دمت گرم این همه صبر کردی و نوشتی.

وقتی مطمئن شدیم که قرار نیست تمام شود رها کردیم و رفتیم. چندمین روز خرداد بود؟ یادم نیست...آخر شب بود ولی. یادم می آید که خسته بودم. جوری که انگار هزار سال است دارم مینویسم و کسی حتی تف هم کف دستم نینداخته که دمت گرم این همه صبر کردی و نوشتی و نوشتی و نوشتی...

  • ماهی

نظرات (۹)

تابستان 92 بود 
بخشی از یک کتاب معرفی شد و با کنجکاوی تمام، همان شب یافتم و خواندم و معترضانه به شما حمله ور شدم! چقدر کتاب«بدی» بود!
کتاب بد بود اما پاسخهای معرف اثر« خوب» بود و شدیم مخاطب دورادور و گهگاهی نوشته های عجیب و غریب فردی «مشهدی تبار!»
یک جمله گفتید که هنوز در پس ذهنم است...بماند

آن که من در قلم قدرت او حیرانم
هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست!!!!
پاسخ:
:)
یادته کدوم کتاب بود؟
و همچنان قلم خواندنی است حتی پس از گذشت 3 سال گرچه دورادور...
هیجان انگیز اما وحشی نه...
پاسخ:
هیجان انگیز اما وحشی نه...
چه جالب . مداد گلی .. 
  • مصطفی موسوی
  • نه کجاش عجیب غریب بود؟ خوب بود، مفهوم و ملموس
    پاسخ:
    آخه من گاهی یه چیزی مینویسم که به خیال خودم خیلی روان و قابل فهمه. بعد ابدا هیچکس نمیفهمه من چی دارم میگم
    بعید نبود که اینبار هم از اون گاهی ها باشه
    هوووم ؟؟؟ 
    پاسخ:
    هاع؟؟؟
  • خانوم رنگین کمون
  • مهشاد خیلی خوب مینویسی. اونقدر که روزی چند بار با خودم میگم کاش یه کتاب از مجموعه نوشته هات داشتم... همشون دلنشین و به یاد موندنی اند...
    پاسخ:
    مهربونی تو رو میرسونه ولی خودم فکر میکنم نوشته هام یه جوری شدن..افتادن روی دور تکرار یا مثل قبل نیستن دیگه
  • مادام کاف
  • کاش یکنفر همه اینها را میخاند...
    پاسخ:
    میخوند و بعدش چی میشد مهسا؟
  • صبیه آسمان
  • مه شاد :-*
    ماچ بهت که اینقدر خوب می نویسی 
    پاسخ:
    عزیزدل ^_^
    چه شده؟؟! :|
    (به لحن بچه فامیل دور :دی)
    پاسخ:
    باز من متن عجیب غریب نوشتم که فقط خودم میفهمم چی به چیه؟ :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">