آخرین پناه
از نهایت قلبم مینویسم؛ برای عطیه...
هربار رامبد جوان از مهمان برنامه اش درباره عشق میپرسد من به جای او از عشق حرف میزنم. رو به دوربینش لبخند میزنم که قند ِ هندوانه است این عشق لعنتی. عشق به مادر و پدر و همنوع و شغل و محیط زندگی و حیوانات و گیاهان و حتی عشق به پروردگار به کنار...من از عشقی حرف میزنم که از یک جایی به بعد می خزد زیر پوستت. تنت را قلقلک میدهد. روحت را می نوازد. چهره ات را رنگین میکند. لپت را گل می اندازد. حتی گاهی طاقتت را طاق میکند. انرژیت را میگیرد. اشکت را در می آورد. زندگیت را سیاه میکند. ولی شیرین است. همچنان شیرین است. عشق انرژی فعالسازیست. نیروی محرکه است. باید باشد تا جریانی شروع شود و ادامه پیدا کند. عشق کودک است. عشق جوانه است. عشق کتری روی گاز است. حواست نباشد کم کم خالی میشود و میسوزد و میسوزاند. عشق مراقبت میخواهد. عشق توجه میخواهد. از خودگذشتگی میخواهد. حوصله و دل بزرگ میخواهد. عشق خوبترین هدیه ایست که خدا نصیبمان کرده. اصلا خدا منت سرمان گذاشته که آپشن عاشقی کردن را به ما اضافه کرده و لطفش را زمانی بر ما تمام میکند که کسی را به زندگیمان میفرستد که میتوانیم عاشقی کردن را در کنارش یاد بگیریم. بعد نگاهم را از دوربین میگیرم و رو میکنم به آنهایی که در استودیو نشستند: اگر کسی را دارید که میتوانید عاشقی کردن را در کنارش تجربه کنید، خوشبختید و باید این خوشبختی را شکرگذار باشید. نماز شکر بخوانید که عاشقید.
در آخر هم گله میکنم از تمام آنهایی که عشق های امروزی را آبکی میدانند و ناپایدار. عشق که امروزی و دیروزی ندارد. عشق همیشه عشق است. همین حال خوبی که امروز از دوست داشتنش دارم، دویست سال قبل هم زنی از دوست داشتن مردی داشته و دویست سال بعد هم همین حال خوب در قلب زنی دیگر خواهد بود. مشکل از آنجایی شروع میشود که حسی را به اشتباه عشق می نامیم و بعد تمام نتایج ناگوارش را به پای عشق مینویسیم. حالا که چند وقتیست سعی میکنیم با حیوانات مهربان باشیم و با قهرمانان مهربان باشیم و با کتاب مهربان باشیم و با تولید ملی مهربان باشیم و با آب مهربان باشیم، کمی هم سعی کنیم با عشق مهربان باشیم.
- ۹۵/۰۶/۰۵