ناله و ناله و ناله
قبول کنیم که بعضی از ما از غصهدار بودن خوشمان میآید. از اینکه اگر دردی هست، هرچند کوچک، به آن بال و پر دهیم و بزرگش کنیم. حس میکنم این جریان در ما جماعت وبلاگنویس-چه آنهایی که هنوز در وبلاگ مینویسند و چه آنهایی که به سایر فضاهای اجتماعی روی آوردند- پررنگتر بوده و شکل اختلال به خود گرفته است. بارها دیدم و شنیدم و خواندم از رنجهایی که کلمات عمیق و اسفبار توصیفشان کردند، اما کمی بعد فهمیدم که چیزی بیشتر از نالهای خفیف نبودند. من هم وبلاگنویسم. من هم به این اختلال مبتلام؛ شاید با شدت کمتر ولی نمیتوان منکر آن شد. ما مینویسیم که دیگران بخوانند. دیگران میخوانند و بنا به ماهیت نوشته، گاهی تحسین میکنند و گاهی تخریب، گاهی انتقاد و گاهی هم همدردی/ترحم. ما از اینکه حس ترحم دیگران را فعال کنیم خوشمان میآید. قبول کنیم که گاهی کیف میکنیم وقتی کسانی که ندیدیم و نمیشناسیم، جویای احوال خراب و نزار ما میشوند و با ما همدردی میکنند.
ما گاهی غمگین میشویم، به غمگینی کودکی که مادرش را گم کرده یا بیماری که دارویش با گرانی دلار کمیاب شده یا زایندهرودی که خشک است و از این دست غمهای عمیقِ دهن پرکن؛ تنها و تنها برای اینکه عادت کردیم به چسناله!
- ۹۷/۰۲/۲۰
اجاره آپارتمان مبله در تهران
https://eskanbama.com